as I lay dyin

هم چنان که خابیده می میرم

نمی خام بری تو اتاق درو ببندی من تنها شوکولات بخورم با این که انقد دوست دارم اون شب که خابشو می دیدم فقط مونده بودم کجا می بینمش و حالا چی شب بو هارو یادته پر پشت بودن و خیس و من بغلشون می کردم یادته نه یادت نیست هیچ کی یادش نیس این شعره چی بود این مرتیکه می خوند در باره زندان اونو بخون اق اق

بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی

امروز

دیگه نیا تو استخر دنبالم

آ وقت استخرو زیادش کنین تو رو خدا

یه هفته پیش

شمال بود و از اون بارونای نم نم که تو نمی فهمی و فقط وقتی می فهمی که همه موهات خیس شدن با آهنگ می بینی منم هنوز خاطره دارم و کتابای خیس نه از اشک و نه از بارون از آب فاضلاب که زده بالا من بهت زدم ماتم برده این آهنگ که علی گذاشته هم رنگ داره هم بو هم خاطره.

یک ماه پیش و نیم

تو این روزا که سوز سرماش از رو شونصد تا بلیز و مانتو و پالتو و کاپشن و هر چی تو بگی رد می شه و می رسه به بدنم و تو این روزای کتابای سنگین و دستای خسته و پرند ه ها  و له له زدن واسه یه ذره خاب فقط همین کم بود که خیابون چارباغ که همیشه از شمال بود به جنوب حالا بشه از شرق به غرب و چرا هیشکی نفهمید جز من؟