یک ماه پیش و نیم
تو این روزا که سوز سرماش از رو شونصد تا بلیز و مانتو و پالتو و کاپشن و هر چی تو بگی رد می شه و می رسه به بدنم و تو این روزای کتابای سنگین و دستای خسته و پرند ه ها و له له زدن واسه یه ذره خاب فقط همین کم بود که خیابون چارباغ که همیشه از شمال بود به جنوب حالا بشه از شرق به غرب و چرا هیشکی نفهمید جز من؟
+ نوشته شده در سه شنبه ۳ بهمن ۱۳۸۵ ساعت توسط
|