نمی خام بری تو اتاق درو ببندی من تنها شوکولات بخورم با این که انقد دوست دارم اون شب که خابشو می دیدم فقط مونده بودم کجا می بینمش و حالا چی شب بو هارو یادته پر پشت بودن و خیس و من بغلشون می کردم یادته نه یادت نیست هیچ کی یادش نیس این شعره چی بود این مرتیکه می خوند در باره زندان اونو بخون اق اق
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵ ساعت توسط
|