jULiO
حالت دیفالتش عصبانی است. می پرسم چرا، می گوید برادرش! زیاد که حرف نمی زنیم، زیاد هم بوس نمی کنیم! بیشتر وقتها من در حال غر زدن می باشم! او زیر لبی رد می کند! به نظرم یک روزی به خاطر این غرها که می زنم به جانش ولم کند برود! من لوس او هستم! مثل بک گربه می روم بغلش که نازم کند. نازم که نمی کند! نازهم نمی کشد، چون بلد نیست. این طوری بهتر است. عاشقانه نمی شود. غیرتی ولی هست. من می روم بغلش. نازم نمی کند، سیگار می کشد به جایش. بعد سیگار را می گذارد دهن من. من بغلش را دوست دارم، پر از ماهیچه است. او اِس مِس اِس های من را می خاند، چیزی که حالی اش نمی شود. می خاهد چیزی پیدا کند. ردپایی از پسر دیگری. من احساس می کنم دوستش دارم. همیشه همین طور است. من همه را دوست دارم.
+ نوشته شده در دوشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۰ ساعت توسط
|