ARjAN
مگه همه فانیتزیت این نبود گریه ام بندازی؟
بعد آن شب بود که از ماشینت پیاده شدم، سرم را از شیشه آوردم تو، گفتم تمام کنیم، بعد برایت زبان در آوردم، دست تکان دادم، تو نیامدی دنبالم، آمدم خانه، هی رفتم سر یخچال غذا خوردم، هی به گوشیم ور رفتم، هی غذا خوردم، فیس بوکم را بالا پایین کردم، غذا خوردم، ایمیلم را چک کردم، خب، آن شب هی اشک هایم بودند که می آمدند و تو کجا بودی ببینی؟ :(
+ نوشته شده در پنجشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت توسط
|