Happy Valentine
آن روز ولنتاين از بس همه را ديد زديم توي دانشگاه كه ببينيم كي به كي كادو مي دهد و كي كي را مهمان مي كند چشممان درآمد و تازه كسي را هم نديديم . پس مجبور شديم عصر با دو تا داداشي ها و آبجي كوچيكه برويم خيابون و هتل و پول خرج كنيم تا عشاق را ببينيم با خرسهاي عروسكي قلب دارشان و گل هاي سرخشان و نامه هاي عاشقانه شان و مثل چهارتا دختر ترشيده زل بزنيم با حسرت بهشان .
راستي چند بار چك كرديم مبايل هاي صاحب مردمان را كه مبادا تبريكي sms ي دعوت به عصرانه اي شامي (ما كه به آب معدني هم راضي بوديم ) باشد و نديده باشيمش ما و هيچي نبود .
دست آخر اين شد كه مجبور شديم برويم و خودمان را به زور بچپانيم در تاب دو نفره و ... مرگ و ...مرگ بشويم و تاب بخوريم زير نم نم باران و شعرهاي دلتنگي محسن چاوشي را يك باره ودوباره و ... و چتد باره گوش بدهيم با هد فون چهار شاخه اختراع خودمان .هر چه باشد ما مهندس برق اين مملكت هستيم و مي توانيم يك هدفون چهارشاخه (به سبك منحصر به فرد خودمان ) اختراع كنيم .
راستي از بين اين همه عاشق عاشقي نبود براي ما ؟
آهاي خبر داري دلم داره مي ميره
همدم بي كسي ها تو بي كسي اسيره